شایلین جونشایلین جون، تا این لحظه: 8 سال و 1 ماه و 8 روز سن داره

ارمغان عشق ما

استخدام پرستار واسه شایلین جون

با توجه به آنکه مرخصی زایمانم تا 5 مهر 95 تموم می شد ، لازم بود هرچه زودتر واسه شایلین کوچولو یه پرستار پیدا می کردم . البته من از ماه 3 و 4 به فکر پرستار بودم و بعد از کلی پرس و جو با خاله مهدیه آشنا شدم . چون اسباب کشی داشتیم قرار شد از 15 شهریور بیاد . چند روز اول خودم هم خونه بودم تا شایلین با پرستارش آشنا بشه ، بعد از یه هفته تنها گذاشتم و رفتم بیرون ولی یک ساعت نشد که پرستارش زنگ زد که میشه بیایید خیلی گریه می کنه . خلاصه اومدیم خونه و دیدیم تموم صورتش خیس اشکه و به طرز وحشتناکی پرید تو بغل من . کلی درگیر این موضوع بودیم که اگه پیش پرستار نمونه چه باید بکنیم؟؟؟کلی با همکارا مشورت کردم خیلی ها گفتن بذارش مهد . البته یکی از دوستام هم گفت...
14 مهر 1395

شروع غذای کمکی

7 شهریور نوبت دکتر داشتیم . دکتر بعد از معاینه گفت خدارو شکر همه چی خوبه . آزمایش تیروئیدش هم دید گفت نیازی به مصرف قرص و تکرار آزمایش نیست . ولی به خاطر وزنش و سرکار رفتن من ، گفت از نهم غذای کمکی رو شروع کنم . ما هم از 9 شهریور فرنی رو واسش شروع کردم . خیلی دوست داشت و با ولع تمام می خورد . 15 شهوریور هم رفتیم پیش دکتر هاشمی به خاطر قرص نکسیم که مصرف می کرد . قرار شد کم کم قطع کنیم ولی متاسفانه ایشون گفتن نباید بهش تا یکسال بهش بادوم بدین . بابای شایلین هم که همیشه می ترسه نذاشت بهش بدم ولی من مجبور شدم به صورت پنهانی بهش بدم . کم کم حریره بادوم درست کردم و بهش دادم . جالب بود که خیلی بیشتر از فرنی دوست داشت . بعد از یه هفته به باباش گفتم ...
14 مهر 1395

موضوع تیروئید و اشتباه فاحش سیستم پزشکی

بعد از اونکه جواب آزمایش تیروئید از پاشنه پا مشخص شد حدود 5.2 ، گفتن باید نمونه وریدی بگیریم که بچه 14 روزه رو بردیم واسه آزمایش که مقدار فاکتور TSH:9.5 بود که دکتر گفت باید دو هفته بعد دوباره تکرار بشه . همین دو هفته به دو هفته آزمایش رو تکرار کردیم تا این فاکتور به 6 رسید و در آزمایش آخر دوباره رفت بالا رشید به 7 که تشخیص دکتر این بود که باید یک چهارم قرص تیروئید مصرف بشه. حدود یک ماه مصرف شد با کلی بی قراری و اذیت شدن شایلین جونم تا اینکه خاله شایلین اومدن اراک و ما بهشون گفتیم که داروی تیروئید مصرف می کنه که خیلی ناراحت شدن . قرار شد ببریمش تهران اونجا دکتر متخصص اطفال نشون بدیم . خلاصه پیرو همین قضیه دکتر تهران گفت یه هفته دارو ندیم و آ...
14 مهر 1395

داستان جدید رفلاکس معده

بعد از تموم شدن کولیک ، یه هفته شرایط خوب بود ولی دوباره داستان جدیدی تحت عنوان رفلاکس شروع شد . البته رفلاکس شایلین جونم از نوع خیلی خفیف بود طوریکه فقط اسید معده اش بالا می اومد و نمی ذاشت بچه بخوابه . این موضوع به خصوص شبا خیلی بچه رو اذیت می کرد ، چون باعث بیدار شدنش و گریه کردنش می شد . خلاصه درگیری جدید بود که باعث شد داروهای مختلف از جمله رانیتیدین خارجی ، امپرازول و ... امتحان کردیم که هیچ کدوم فایده ای نداشت تا بالاخره دارویی به نام نکسیم 20 که اصلا نایاب بود جواب داد. این دارو رو با کلی مکافات گیر آوردیم ولی خدارو شکر خیلی تاثیر داشت.
14 مهر 1395

اولین خنده عسل مامان

در گیر و دار دل درد و کولیک جیگرم بودیم و همزمان زمانیکه رفته بودیم شمال و تنها بودیم ، یه روز صبح که بیدار شدم مشغول عوض کردن پوشک شایلین جونم بودم ، دیدم که داره واسم می خنده . همچین خنده قشنگ و با عشوه ای بود که دل آدم واسش ضعف می رفت . خلاصه اولین باری که خانومی من خندید اول صبح مورخه 20 اردیبهشت 1395 بود . یادش به خیر با همه اون سختی ولی این خنده قشنگ کلی با ارزش بود ...
14 مهر 1395

شروع دل درد و کولیک

شایلین جون مامان حدودا بعد از 20 روز شروع به گریه های وحشتناک کرد که دکترش می گفت کولیک یا همون دل درد هستش . معمولا دو هفته بعد از تولد شروع میشه و عموما هم از غروب شروع میشه ولی متأسفانه مال دختر کوچولوی من از ساعت حدود 10 شب شروع میشد تا ساعت 4:30 صبح ادامه داشت . خیلی دوران سختی بود . دکترا می گفتن هیچ کاری نمیشه کرد فقط باید تحمل کنید تا دوره اش بگذره . تنها راههایی که یکم تسکین دهنده بود ، یکی استفاده از سشوار ، ماشین سواری ، جارو برقی و ... بود . از اینترنت فایل صداهای مختلف ( سشوار و ... ) دانلود کردم و خیلی کمک کرد . چند روزی هم رفتیم شمال ( خونه مادر شوهر ) ولی مفید واقع نشد و دوباره برگشتیم . هر شب از نزدیک شدن به ساعت 10 وحش...
13 مهر 1395

اولین حمام عسلی مامان

روزای اول خیلی خوب بود . کوچولوی نازم بیدار میشد ، شیر می خورد و دوباره می خوابید . منم چون شبا اصلا نمی تونستم بخوابم روزا بیشتر می خوابیدم البته کار خونه هم انجام می دادم . عسل مامان چشمای خوشگلشو خیلی کم باز می کرد. به پیشنهاد اطرافیان تا 10 روزگی حمام نبردیم . اطرافیان می گفتن تا زمانیکه ناف بچه نیوفتاده نباید حمامش کنی ولی دیگه از دکتر پرسیدم ، گفت مشکلی نداره . از روز دوم یا سوم هم می تونستی ببری . خلاصه جیگر طلای مامان اولین حمامش رو 14 فروردین کرد . نکته قابل توجه این بود که من و باباش با هم حمامش کردیم. راستی ناف خانوم کوچولوی من 18 فروردین یعنی 14 روزگی شایلینم افتاد و به عنوان یادگاری نگهش داشتم.
12 مهر 1395

داستان زردی جیگر طلا

دکتر ایرانی گفت تو خونه هم می تونید دستگاه اجاره کنید ولی من ترجیح دادم که بیمارستان تحت کنترل باشه. باید بچه رو لخت (فقط با پوشک و چشم بند) داخل دستگاه می ذاشتیم. جیگر مامان تحمل چشم بندو نداشت هی دائما اونو می کشید. خلاصه یکی از پرستارها با یه شگردی تونست موفق بشه که شایلینم داخل دستگاه بمونه (یه دستکشو شبیه پستونک درست کرد و گذاشتیم داخل دهنش).اون شب هر دو ساعت می رفتم بهش شیر می دادم و پوشکشو عوض می کردم تا صبح که ازش خون گرفتن ، خدارو شکر میزان بیلی روبین به 10 رسیده بود ، دکتر که اومد مرخصش کرد ولی تا کارای ترخیصو انجام بدیم حدود ساعت یک شد که رفتیم خونه . شب بسیار بد و سختی بود از اینور وضعیت شایلینم ، از اونور هم وضعیت جسمی خودم که ت...
11 مهر 1395

تولد نوزاد قشنگم

بعد از دیدن جیگر طلا ، پرستار اومد و در مورد نحوه شیر دادن توضیح داد . خانوم کوچولومو توی بغلم گذاشتن ، آروم آروم شروع به مک زدن کرد . اونقدر لحظه قشنگی بود که اصلا نمیشه وصفش کرد . جیگر مامان یه دونه مک می زد ، خسته میشد بعد دوباره مک می زد.غروب بود که دیگه مامانم اینا و فاطمه اینا و ... اومدن واسه دیدنمون . اون شب تا صبح بیدار بودیم خانوم کوچولوی من همش گریه می کرد. همون شب آوردم پیش خودم خوابوندمش یکم آروم شده بود . خلاصه فردا صبح منتظر بودیم که دکتر خودم و شایلین جونم بیان واسه ترخیص . بالاخره ساعت 1 بعد از تموم شدن کارای ترخیص ، رفتیم خونه . همه اونجا منتظر ما بودن . دیگه اسپند دود کردن و گوسفند قربونی کردیم و رفتیم بالا .  دی...
11 مهر 1395

سلام دوباره

با سلام دوباره و عذرخواهی بابت غیبت طولانی . بعد از یه استراحت یک ماهه اسفند 94 ، شایلین جونم در تاریخ 5 فروردین 95 پا به دنیا گذاشت به صورت کاملا اتفاقی تاریخ تولدش با بابا جونش یکی شد.پنج شنبه 5 فروردین کوچولوی دوست داشتنی من ساعت 11:20با کمک دکتر احسانی به دنیا اومد.قرار بود که از بی حسی از کمر بشم ولی به دلیل درد و افت فشار شدید کلا از حال رفتم و نتونستم لحظه به دنیا اومدن دخترم رو ببینم . از طرفی قرار بود فیلمبرداری هم بکنیم که اونم جور نشد.حدودای ساعت 1 به هوش اومدم ولی اونقدر وضع بدی داشتم که دوباره از حال رفته بودم و مجدد به ریکاوری برگشتم و در نهایت ساعت حدود 2:30 به هوش اومدم.فقط تندتند می پرسیدم دخترم سالمه ؟؟؟الان کجاست ؟؟؟ ...
10 مهر 1395
1